تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
روزنه و
آدرس
neda.sedighi.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
به یاد داستانهایی که خواندیم و کلاغهای سیاهپوشی که تا کنون به خانه نرسیدهاند
کتابی میخواندم از سرزمینی دور، نمیدانم گفته بود نان قلم را خوردن یا به واسطه قسم به قلم نان خوردن به گمانم قسمی به قلم خورده بود.
شاید قلمی استوار بر زمین که قدمی را از زمین بر میدارد.
قلم درخت است،
درخت دار است،
دار مرگ است،
مرگ برگ است،
برگ رقص است،
مرگ برگ با رقص است.
نمیدانم قلم از چوبه دار ساخته شد یا چوبه دار از قلم .
جای نگرانی نیست اشتباه کوچکی بود، آدمهای بزرگ از میان رفتند.
داستان داستان قلم نیست ،
قصه قصه درد است ،
درد درد مرگ نیست،
درد مرگ برگ است،
مرگ ترس برگ نیست ،
مرگ رقص برگ است،
فصل فصل رقص نیست ،
فصل فصل تگرگ است.
قلم کوچکان ، آبی آسمان در انتظار سرخی شرابی است مست کُش که در پساپرده فریاد بنفش و خاموش خنیاگر بیصدا همچون آتش زیر خاکستر آرمیده و همان خدای زرد که بر تاکهای سبز شرابی سرخ رویانید و شما را سرمست از سکوتی خاکستر گونه کرد، انتظار آسمان را بهسر میآورد.
کلاغ کوچک و پیر قصه، پیراهن سیاهت را به عاریه میخواهم که تنپوشی از آزادی بر تن به غم نشانندگانت بپوشانم ، پیراهن چهل تکهای که از پر قناریهای سوخته و گلبرگهای خاکستر شدهی گلهای سوسن و یاس این سرزمین بافته شد.
مایی که برایمان داستان روایت کردند تا خوابمان ببرد، ای کاش هنگام نرسیدن کلاغ، خوابمان نمیبرد
ای کاش خوابمان نمیبرد...
روزی تا انتهای قصه بیدار خواهیم ماند و کلاغ سیاهپوش را به آنسوی کوه رهایی بدرقه خواهیم کرد و لحظهای که آتشی ققنوس وار از دل کوه زبانه کشید فریاد فروخورده سالیان سکوتمان را نجوا میکنیم:
وای بر ما که ندانستیم زیر بال و پر این همراه همیشگی قصههایمان، ققنوسی آزاد خفته بود آزاد خفته بوده، خفته بود...