روزنه

 

صفحه ی اصلی- تماس با ما - طراح قالب

عكس تصادفي

موضوعات

 

 

لینک دوستان

 

به سایت (سیکس دانلود)خوش آمدید
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روزنه و آدرس neda.sedighi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






زیباترین سایت ایرانی
جدید ترین سرویس وبلاگ
زیبا ترین قالب های وبلاگ
نازترین سایت ایرانی

 

آرشيو

 

بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390

 

نويسنده

 

ندا

 

آمار سايت

 

»
»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin

  اين وبلاگ را صفحه خانگي خود كن !  به مدير وبلاگ ايميل بزنيد !  ذخيره كردن صفحه!  اضافه کردن اين وبلاگ به علاقه منديها!  لينک RSS 
site map site map ror html site map
  Add to Technorati

 

 كد جاوا

 


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 26464
تعداد مطالب : 177
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


 

تبليغات


محل قرار گیری کد های بنر

حافظ

نويسنده : ندا

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مُهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به «خون جگر» شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دستِ غم خلاص من، آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی «کارگر» شود

ای جان حدیث ما برِ دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک «زر» شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل را ست
سرها بر آستانه او خاکِ در شود

«حافظ» چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش، ار نه باد صبا را خبر شود

حافظ

لينک ثابت |جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

وفاداری یک زن زمانی معلوم میشود که مردش هیچ نداشته باشد ...

وفاداری مرد زمانی معلوم میشود که همه چیز داشته باشد ...

لينک ثابت |جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


هوشنگ ابتهاج

نويسنده : ندا

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت!

خواست «تنهایی» ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

دلِ تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت

چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشتِ پا بر هوسِ دولت دنیا زد و رفت

بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت

دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت

هم نوای دل من بود به تنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج

لينک ثابت |جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

کی شعر تر انگیزد؟ خاطر که حزین باشد!
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
...
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد!

هر کو نکند فهمی زین «کِلک* خیال انگیز»
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد!

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری، وان پرده نشین باشد

آن نیست که «حافظ» را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه ی پیشین تا روز پسین باشد

لينک ثابت |چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

If a man expects his woman to be an angel in his life, then he should first create a Heaven for her

لينک ثابت |چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نیما یوشیج

نويسنده : ندا

چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند
برای بادها ...
...

 

لينک ثابت |سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


رنگين پوست

نويسنده : ندا

وقتي به دنيا ميام، سياهم،

وقتي بزرگ ميشم، سياهم،
...
...

وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم،

وقتي مي ترسم، سياهم،

وقتي مريض ميشم، سياهم،

وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم...

و تو، آدم سفيد،

وقتي به دنيا مياي، صورتي اي،

وقتي بزرگ ميشي، سفيدي،

وقتي ميري زير آفتاب، قرمزي،

وقتي سردت ميشه، آبي اي،

وقتي مي ترسي، زردي،

وقتي مريض ميشي، سبزي،

و وقتي مي ميري، خاکستري اي...

و تو به من ميگي رنگين پوست

لينک ثابت |دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که «پــــدر» تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش «مــادر» خلاصه می شد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
...
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند
تنـها چیزی که می شکست، اسباب بـازی هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...

لينک ثابت |دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

پیش از تو آب، معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زهره ی دریا شدن نداشت
...

در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتّی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت

گم بود در عمیق زمین، شانه ی بهار
بی تو ولی زمینه ی پیدا شدن نداشت

دل ها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت

چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت

لينک ثابت |یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما

لينک ثابت |شنبه 13 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

در این هوای سنگین دلگیر بی کسی
دلم برای چک چک باران همدلی تنگ است
ببار بر غبار دلتنگی ام آسمان بخیل...

لينک ثابت |چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

وقتی به کسی " حســـــادت " میکنی...

نا خودآگاه ... برتری ِ او را ....

نسبت به خودت پذیرفته ایی!!!
...

حســـــــــــــادت ....

درد بی درمانیست که مبتلا به آن ....

حتی اگر به فلک هم برود ....

از شٌر ِ آن در امان نیست .....

لينک ثابت |سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

یک توپ بسکتبال تو دست من تقريباً 19 دلار مي ارزه .
يک توپ بسکتبال تو دست مايکل جوردن تقريباً 33 ميليون دلار مي ارزه.
بستگي داره تو دست کي باشه .
يک توپ بيس بال تو دست من شايد 6 دلار بي ارزه .
يک توپ بيس بال تو دست راجر کلمن 4.75 ميليون دلار مي ارزه.
...
بستگي داره تو دست کي باشه .
يک عصا تو دست من مي تونه يه سگ هار رو دور کنه .
يک عصا تو دست موسي درياي بزرگ رو مي شکافه .
بستگي داره تو دست کي باشه .
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دست من دوتا ساندويچ ماهي ميشه .
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دستاي عيسي هزاران نفر رو سير ميکنه .
بستگي داره تو دست کي باشه
همونطور که مي بيني، بستگي داره تو دست کي باشه .
پس دلواپسي ها، نگراني ها، ترس ها، اميدها، روياها، خانواده ها و نزديکانت رو به دستان خدا بسپار چون ...
بستگي داره تو دست کي باشه .

لينک ثابت |دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


هيچ وقت ،هيچ چيز را بي جواب نگذار!!!

نويسنده : ندا

جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب دورنگي را با خلوص
جواب مسئوليت را با وجدان
جواب بي ادب را با سكوت
...

جواب خشم را با صبوري
جواب پشتكار را با تشويق
جواب كينه را با گذشت
جواب گناه را با بخشش
جواب دلمرده را با اميد
جواب منتظر را با نويد

لينک ثابت |دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


فریدون مشیری

نويسنده : ندا

نمي خواهم بميرم، با كه بايد گفت؟
كجا بايد صدا سر داد؟

در زير كدامين آسمان
روي كدامين كوه؟
...

كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه
كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد
كجا بايد صدا سر داد؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمين كر، آسمان كور است
نمي خواهم بميرم، با كه بايد گفت؟

اگر زشت و اگر زيبا
اگر دون و اگر والا
من اين دنياي فاني را
هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم

به دوشم گرچه بار غم توان فرساست
وجودم گرچه گردآلود سختي هاست
نمي خواهم از اين جا دست بردارم
تنم در تار و پود عشق انسانهاي خوب نازنين بسته است.

دلم با صد هزاران رشته، با اين خلق
با اين مهر، با اين ماه
با اين خاك، با اين آب ...
پيوسته است

مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نيست
توان ديدن دنياي ره گم كرده، در رنج و عذابم نيست
هواي همنشيني با گل و ساز و شرابم نيست.

جهان بيمار و رنجور است
دو روزي را كه بر بالين اين بيمار بايد زيست
اگر دردي ز جانش برندارم ناجوانمردي است

نمي خواهم بميرم تا محبت را به انسانها بياموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم، بيفروزم

خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پيش پاي فرداهاي بهتر گل برافشانم

چه فردایي، چه دنيایي
جهان سرشار از عشق و گل و موسيقي و نور است ...
نمي خواهم بميرم، اي خدا !
اي آسمان !
اي شب !
نمي خواهم
نمي خواهم
نمي خواهم
مگر زور است؟

 

لينک ثابت |سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


به دیدارم بیا هر شب

نويسنده : ندا

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
...
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها
پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می ترسم تو را خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی...

مهدی اخوان ثالث

لينک ثابت |سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


حسین پناهی

نويسنده : ندا

باد
پرده ها را آرام تکان می دهد

و ما
بچه های خوش باور
...
لبریز از اضطراب و امید،
زوایای نیمه روشن را به هم نشان می دهیم !

درختان سبزند و
ماشین ها و گنجشکها
بلند بلند چیزی می گویند !

این جا نیز،
حرفی به ارزش یک لیوان آبِ خنک
به دستِ دلی نمی رسد !

باید برگردیم !

باید به جایی برگردیم که رنگِ دامنه هایش
تسکین بخشِ اندوه بی پایانمان باشد !

به جایی که چون خاشاک های پوسیده،
از لابه لای شاخه های سرسخت تر،
به خاکِ جارو شده رسوب کنیم !

باد ،
ما را خواهد برد !
خواهد برد و باران
به خاک تبدیلمان خواهد کرد !

به خاکی که طلاست
و مرگ را غیر قابل تغییر ساخته است

خاک،
خاک گسِ حسادت و حیات !

حسین پناهی

لينک ثابت |چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

آنکه با زندگی می سازد،
می بازد،
با زندگی نساز،
زندگی را بساز...

لينک ثابت |چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد كرد.

فروغ فرخزاد

لينک ثابت |چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

بزرگترین لطمه حیات مرگ نیست!
بزرگترین لطمه آن چیزی است که در عین حیات در وجودمان میمیرد....

لينک ثابت |چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

در یک دقیقه می شود یک نفر را «خُرد» کرد
در یک ساعت می شود کسی را «دوست» داشت
در یک روز می شود «عاشق» شد
ولی یک عمر طول خواهد کشید برای «فراموش» کردن کسی.

گابریل گارسیا مارکز

لينک ثابت |چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


احمد شاملو

نويسنده : ندا

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ، ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم .

لينک ثابت |یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


سهراب سپهری

نويسنده : ندا

دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟

...
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر

خویش را از ساحل افکندم در آب
لیک از ژرفای دریا بی خبر

بر تن دیوارها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید

چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید

تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام

گر چه می سوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام

تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهرمن

دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن

 

لينک ثابت |یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

دلم پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد

دلم آواز می خواهد
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
...

دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد...

لينک ثابت |یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

زندگی همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم

لينک ثابت |یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

ـتـی افـرادی هـم که مـعـتـقـد هـستـنـد سـرنـوشـت هـمه از قـبـل تعـیـیـن شـده و قـابـل تغـیـیـر نیـسـت ؛ مـوقـع رد شـدن از خـیـابـان ابـتـدا دو طـرف آن را نگاه میـکـنـنـد .

( اسـتـیـون هـاوکـیـنگ )

لينک ثابت |پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

همسرت را قبل از ازدواج بیازما. نه یکبار ، بارها
اما بعد از ازدواج آزمایشش نکن
در آزمونها همراهیش کن !!!

لينک ثابت |پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

ه سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو
سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی؟

نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم
ببین چه بی پروا ره تو می پویم بگو کجایی؟
...

کی رود رخ ماهت از نظرم،
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟
فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟

یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من!!

تا هستم من اسیر کوی تو ام به آرزوی تو ام
اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟
فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟
 

لينک ثابت |پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


فریدون مشیری

نويسنده : ندا

در نوازش هاي باد
در گل لبخند دهقانان شاد
در سرود نرم رود
خون گرم زندگي جوشيده بود

...
نوشخند مهر آب
آبشار آفتاب
در صفاي دشت من كوشيده بود

شبنم آن دشت، از پاكيزگي
گوييا خورشيد را نوشيده بود!

روزگاران گشت و.... گشت

داغ بر دل دارم از اين سرگذشت
داغ بر دل دارم از مردان دشت

ياد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد
ياد باد آن دلنشين آهنگ رود
ياد باد آن مهرباني هاي باد
«ياد باد آن روزگاران ياد باد»

دشت با اندوه تلخ خويش تنها مانده است
زان همه سرسبزي و شور و نشاط
سنگلاخي سرد بر جا مانده است!

آسمان از ابر غم پوشيده است
چشمه سار لاله ها خوشيده است

جاي گندم هاي سبز
جاي دهقانان شاد
خارهاي جانگزا جوشيده است!

بانگ بر مي دارم از دل:
«خون چكيد از شاخ گل، باغ و بهاران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟‌» (حافظ)

سرد و سنگين، كوه مي گويد جواب:
خاك، خون نوشيده است

 

لينک ثابت |سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

How can you "SM_LE" without "I
 

How can you be "F_NE" without "I

How can you "W_SH" without "I

How can you be "FR_END" without "I

"I" am very important

But this "I" can never achieve " S_CCESS "  without U

 

لينک ثابت |سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

پسرخاله:یـه مــورچـه اگــه صــد دفــه دونــش بـیـفــتـته، صــد دفــه بــرش مـی داره، واسه چــی؟ واســه ایــنــکــه امـیــد داره ...

لينک ثابت |دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
بیشتر از همه تنهاست
اون رو تنها نذارید
چون هیچوقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره !!!

لينک ثابت |یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی !!!

لينک ثابت |یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


چارلی چاپلین

نويسنده : ندا

 با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه،رختخواب خرید ولی خواب نه،ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه،می توان کتاب خرید ولی دانش نه،دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه...

لينک ثابت |جمعه 7 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : ندا

 

لينک ثابت |جمعه 7 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


وقتی زندگی چيز زيادی به شما نميدهد، به دليل آنست كه ...

نويسنده : ندا

داستانی است درمورد اولين ديدار "امت فاكس"، نويسنده و فيلسوف معاصر، ‌از آمريكا، هنگامی كه برای نخستين بار به رستوران سلف سرويس رفت.
وی كه تا آن زمان هرگز به چنين رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با اين نيت كه از او پذيرايی شود.
اما هرچه لحظات بيشتری سپری ميشد، ناشكيبايی او از اينكه ميديد پيشخدمتها كوچكترين توجهی به او ندارند، شدت گرفت.
از همه بدتر اينكه مشاهده ميكرد كسانی كه پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
وی با ناراحتی به مردی كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت: من حدود بيست دقيقه است كه در ايجا نشسته ام بدون آنكه كسی كوچكترين توجهی به من نشان دهد. حالا ميبينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد، با بشقابی پر از غذا در مقابل من، اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين كشور چگونه پذيرايی ميشوند؟
 
مرد با تعجب گفت: اينجا سلف سرويس است، سپس به قسمت انتهايی رستوران، جايی كه غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره كرد و ادامه داد به آنجا برويد، يك سينی برداريد هر چه ميخواهيد انتخاب كنيد، پول آنرا بپردازيد، بعد اينجا بنشينيد و آنرا ميل كنيد!
امت فاكس كه قدری احساس حماقت ميكرد، دستورات مرد را پی گرفت، اما وقتی غذا را روی ميز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسيد كه زندگی هم در حكم سلف سرويس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعيتها، شاديها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالی كه اغلب ما بی حركت به صندلی خود چسبيده ايم و آنچنان محو اين هستيم كه ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ايم از اينكه چرا او سهم بيشتری دارد كه هرگز به ذهنمان نميرسد خيلی ساده از جای خود برخيزيم و ببينيم چه چيزهايی فراهم است، سپس آنچه ميخواهيم برگزينيم.
 
وقتی زندگی چيز زيادی به شما نميدهد، به دليل آنست كه
شما هم چيز زيادی از او نخواسته ايد
             

لينک ثابت |جمعه 7 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


انجام چه اشتباهی باعث شده که مستحق چنین شرایطی شوم؟

نويسنده : ندا

گاهی اوقات از خودمان می پرسیم:
انجام چه اشتباهی باعث شده که مستحق چنین شرایطی شوم؟

چرا خدا اجازه می دهد این طور چیزها برای من اتفاق بیافتد؟
در این مورد تعبیری را بخوانید:

دختری به مادرش می گوید چطور همه چیز برای او اشتباه پیش می رود؟
شاید او در امتحان ریاضی رد شده!
در همین احوال نامزدش هم او را رها کرده...

در اوقاتی چنین غمناک یک مادر خوب دقیقا می داند چه چیز دخترش را دلخوش می کند...

”من یه کیک خوشمزه درست می کنم“

مادر دخترش را در آغوش می کشد و او را به آشپزخانه می برد در حالی که دختر تلاش می کند لبخند بزند.

در حالی که مادر وسایل و مواد لازم را آماده می کند، و دخترش مقابل او نشسته، مادر می پرسد:

- عزیزم یه تکه کیک می خوای؟
- آره مامان! تو که حتما می دونی من چقدر کیک دوست دارم!

- بسیار خوب، مقداری از روغن کیک بخور.
دختر با تعجب جواب می ده: چی؟ نه ابدا!

- نظرت در مورد خوردن دو تا تخم مرغ خام چیه؟
در مقابل این حرف مادر، دختر جواب می ده: شوخی می کنین؟

- یه کم آرد؟
- نه مامان مریض می شم!

مادر جواب داد:
همه اینا نپخته هستن و طعم بدی دارن اما اگه اونا رو با هم استفاده کنی، اونوقت یه کیک خوشمزه رو درست می کنن.


خدا هم همین طور عمل می کند!

هنگامی که ما از خودمان می پرسیم:

چرا او ما را در چنین شرایط سختی قرار داده، در حقیقت ما نمی فهمیم تمام این وقایع کی، کجا و چه چیزی را به ما می بخشد.


فقط او می داند و او هم نخواهد گذاشت که ما شکست بخوریم.

نیازی نیست ما در عوامل و موقعیتهایی که هنوز خامند فرو برویم.

به خدا اعتماد کنیم و چیزهای فوق العاده ای را که به سوی ما می آیند، ببینیم.



خدا ما را خیلی دوست دارد...

او هر بهار گل ها را برای ما می فرستد

او هر صبح طلوع خورشید را می سازد...

و هر وقت شما نیاز به حرف زدن داشتید او برای شنیدن آنجاست

او می تواند در هر جایی از جهان زندگی کند

اما او قلب تو را برای زندگی انتخاب کرده...

لينک ثابت |جمعه 7 مهر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


برای سی ام شهریور ماه زادروز شاعر کوچه "فریدون مشیری"

نويسنده : ندا

 

گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن‏چنان مات، که حتی مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم‏زدنی

زنده یاد فریدون مشیری

لينک ثابت |پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


من زنم همزاد بارون

نويسنده : ندا

من زنم همزاد بارون
هم نژاد کوه و تیشه
طعمه شیرین یه آغوش
معنی درخت و ریشه
عطر من اگه بپیچه
ذهن شعرهام تازه میشه
اگه دستامو بکارن
سبز میشم تا همیشه
من زنم که روح عشقو میسپاره به سینه ی مرد
من زنم مرحم درد عاشق های شبگرد
تنم از جنس بهاره
تو شبای کهنه و سرد
تک درخت ایستاده
تو هجوم وحشی درد
اما تو عمق نگاهم
یه قبیله بی کسی هست
روی هر گوشه ی قلبم
زخم بی هم نفسی هست
من زنم زن زمستون
زن شعرای پریشون
رو تنم زخم یه غربت
تو چشام هوای بارون

لينک ثابت |چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


خدا پرده‌ی پندار دریدند

نويسنده : ندا

 

کامه : فروغی بسطامی
آواز : شهرام ناظری
آهنگ : سیاوش نورپور و کیخسرو پور ناظری

مردان خدا پرده‌ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
...

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازه‌ی هر کس نبریدند

مرغان نظرباز سبک‌سیر «فروغی»
از دامگه خاک بر افلاک پریدند
 

لينک ثابت |چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |



درباره ما

 

امروز دنبال عشقی هستیم که دیروز آن را در خانه ی کاهگلی خود محصور کرده ایم و روزنه هایش را به مرور زمان بسته ایم !!

 

پيوند روزانه

 

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

نازترین سایت ایرانی
زیباترین سایت ایرانی

زیبا ترین قالب های وبلاگ
زیباترین ها
عکسهای خارجی

 

 

جستجو

 

Google
  
            
     در كل اينترنت
     در اين سايت

 

سرویس دهنده

 


Www.LoxBlog.Com

 

Copyright © 2010

Powered by: LoxBlog.Com|designer: NazTarin.Com